یادداشت‌هایی (شاید) برای فردا :)

وبلاگ شخصیِ خانمِ سین

یادداشت‌هایی (شاید) برای فردا :)

وبلاگ شخصیِ خانمِ سین





۴ مطلب در اسفند ۱۴۰۰ ثبت شده است

"الحمدالله علی کل حال "

از دیروز که از جمکران برگشتم، بطرز شگفت انگیزی حالم رو به بهبود رفت. 

فکر نمیکردم که نزدیک عید پزشکی پیدا شود و هنوز تعطیل نکرده باشد و فکر به همین بیشتر مضطربم میکرد...

دیروز با بغض به دوستم، خانمِ موسوی (که مومن ترین خانمی‌ست که طیِ این چند سال دیدم) گفتم: حالا دمِ عیدی دکتر از کجا پیدا کنم؟

گفت:دختر! دکتر میخواهی چیکار؟؟

دکتر همین‌جاست!

از خجالت سرم را پایین انداختم...

 

حال در کمال ناباوری، دکتری خوش نام پیدا کردم و رفتم. 

 وارد اتاق که شدم روی صندلیِ معاینه نشستم و شرح حالم را گفتم. 

دکتر از جایش بلند شد و گفت :دخترم کفِ دستت را ببینم؟

دستم را برگرداندم. تا نگاهی انداخت  زد وسط خال و گفت شما دختری فوق العاده کمال طلب و احساسی هستی و بعد با کمی خنده رو به پدرم کرد و گفت  از آنهایی که وقتی می‌گویند برو کلاه بیاورد، سر هم می‌آوری، و ریشه‌ی این بیماری هایی که می‌گویی برمی‌گردد به حالِ دورنی‌ات.. 

در دلم گفتم، دکتر زدی به هدف. کمال طلبی چیزی‌ست که سال هاست با آن دست و پنجه نرم می‌کنم و اخیرا خیلییی تلاش می‌کنم که به خیلی چیز ها گیر ندهم اما خب...

و در نهایت کلی توصیه کرد که باید به تمامِ مقدسات قسم بخوری که لب به پنیر نزنی، سوس و فست فود اصلا، کافئین و هرچیزی که کافیین دارد برایت سم است (تصویرِ دنیایِ بی شکلات برای منی که عاشق شکلات و هر خوردنیِ شکلاتی هستم سخت است:'(. ) و درنهایت چند قرص آرام بخش نوشت و گفت مجدد چند روزِ بعد برای معاینه بروم مطلب. 

 

وقتی به خانه برگشتم، به کفِ دستم نگاه میکردم و باخودم میگفتم: الله اکبر از بزرگیِ خدا که خطوط دستِ هر نوع شخصیتی را به شکلی متفاوت آفریده.

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۰۰ ، ۲۲:۱۶
خانمِ سین

بعد از کلی گریه و زاری و توسل 

بالاخره آمدم 

ولی میدانی اقا؟

از خوبم بدم می‌آید که اگر آمدم هم برای دلِ خودم آمدم..

و باز هم برای توسل و کمک خواستن که آقا، به منِ کنیزِ کمترین‌ت می‌شود نگاهی کنی؟؟

حالم خوب نیست و می‌دانم که میدانی.

و خاک بر سرِ من که باز با کوله‌باری از درخواست و التماس آمدم و باز هم زدم زیر قولم که دیگر با درخواست های دنیوی نمی‌آیم..

دعای ندبه در حال پخش است و کاش در بین این همه زائر 

نفس کسی حق باشد و دل دلت بنشید وقتی که می‌گوید

این بقیه‌الله...

:أَیْنَ الطّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلاءَ... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۰۰ ، ۰۶:۰۵
خانمِ سین

این متن رو دارم با گریه مینویسم 

در حالی که تو دلم غوغاست... 

حالم خوب نمیشه و دلم جمکرانه 

آره لیاقت میخواد کنیزیه آقا رو کردن اونم شبِ تولدش!

آره منم بی لیاقت ترینم...

یعنی میشه معجزه بشه و حالم خوب بشه و بتونم برم ‌؟

آخدا، تروخدا..

تو رو به مادرِ پهلو شکستش

منو با این حال رها نکن

فقط تویی که میتونی بفهمی و درک کنی حالم رو 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۰۰ ، ۱۴:۴۷
خانمِ سین

وقتایی که خیلی حالم بده 

حالا یا مریضم یا استرسی چیزی دارم و دیگه هیچی بهم افاقه نمیکنه 

تنها مرحمم میشه دستای مادرم:) 

که وقتی میگیرمش تو دستام، انگار آبیه رو آتیش:) 

(خدا این نعمت رو از هیچ بنده‌ای نگیره) 

مثل امشب که فقط خدا میدونه که چی بهم گذشت

یا خیلی شبای دیگه که بخاطرش از خواب پریدم... 

هیچ کس اون لحاظ نمیتونه درک کنه حالم رو 

 

امشب یهو بغضم ترکید و  گفتم چرا من باید اینطور باشم؟

از بین این همهههه آدم، چرا من؟ 

و پشت بندش کلی آدم اومدن جلوی روم که مشکل من در مقابل اونا هیچ بوده و هست! 

 

ای که درد و درمان نزد توست 🤲🏻

ای که جز خیر و نیکی و رحمت به سمت بندگانت فرو نمیفرستی

ای که برای هر درد و نیازی، درمان و التیامی آفریدی

ای که تنها قطره‌ای از مِهر خودت در وجود مادر قرار دادی و او مهربانترین پناهِ زمینیِ ما شد

ای که شفای همه بیماران به دستانِ پر قدرت توست 

به حقِ علی اکبرِ امام حسین (ع) همه مریضانِ روحی و جسمی و... را اساعه شفایِ عاجل و کامل عطا بفرما 🤲🏻

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۰۰ ، ۰۰:۰۱
خانمِ سین