یادداشت‌هایی (شاید) برای فردا :)

وبلاگ شخصیِ خانمِ سین

یادداشت‌هایی (شاید) برای فردا :)

وبلاگ شخصیِ خانمِ سین





۵ مطلب در آذر ۱۴۰۰ ثبت شده است

من که هیچ 

 

تو خودت 

از این همه نبودن و نیامدن 

خسته نشدی؟

 

بیا و کم کن این فاصله ها را که به تنگ آمدم از دلتنگی.... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۰۰ ، ۲۳:۴۵
خانمِ سین

به نسیمی همه راه به هم می‌ریزد

کی دل سنگ تو را آه به هم می‌ریزد

 

سنگ در برکه می‌اندازم و می‌پندارم

با همین سنگ زدن، ماه به هم می‌ریزد

 

عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است

گاه می‌ماند و نا گاه به هم می‌ریزد

 

آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده است

دل به یک لحظه کوتاه به هم می‌ریزد

 

آه یک روز همین آه تو را می‌گیرد

گاه یک کوه به یک کاه به هم می‌ریزد

 

#فاضل_نظری

 

 

‌[از خودم خستم، خیلی خسته...

مرا از من بگیر و با خود ببر ‌]

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۰۰ ، ۱۶:۲۷
خانمِ سین

هرکی میبینه تورو

دوست داره مثل تو شه

حرکاتت

حرفات

مرجع تقلیدن:)

 

[دوست دارم، یه روزی بتونم اینو بهت بگم :)] 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۰۰ ، ۱۶:۳۸
خانمِ سین

تلگرامم خیلی وقته سوت و کور شده. 

گه گاهی برای مرتب کردن فایل های تدریسم میرم یه سری میزنم و میام. 

امروز متوجه شدم انگار یکی بهم پیام داده! 

پیامش رو باز کرد. از یه غریبه‌یِ آشنا یا شایدم آشنایِ غریبه بود!

 نمیدونم کدوم ترکیب درست تره... 

حالا بگذریم. 

حرفاش برام عجیب بود. هم باورم میشد هم نه!

نمیدونستم دقیقا چی باید بگم؟

چی بگم که هم مودبانه باشه، هم منطقی باشه

و هم دل شکسته پشت سرم نباشه. 

در نهایت تصمیم گرفتم هیچی نگم. 

سکوت شاید بهترین جواب باشه... 

 

فقط چیزی که مدام تو سرم وُل میخوره الان اینه که چرا اینطور شد؟؟

اصلا چرا اونطور کردم که اینطور بشه!؟ 

عذاب وجدان داشتم

و الان بیشتر هم شد!

 

چرا مدام تو دوراهیِ عقل و دل گیر میکنم؟

اصلا نمیدونم تاحالا تو چنتاش عقل برده و تو چنتاش دل! 

ولی این رو هم میدونم که این دوتا بظاهر از هم جدان، اما برای هر تصمیم گیری در نهایت جفتشون دخیلن.

آره. 

خلاصه گذشته ها گذشته یا بزرگ میشی یادت میره،

همش کشکه :) 

 

یه چیزایی یا شایدم بهتره بگم؛ همه چیز تا آخرررر عمر وبال گردنته! 

هر حرفت 

رفتارت 

و.... 

 

و امان از این نامه‌ی اعمال پر از خالی.. 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۰۰ ، ۰۰:۲۷
خانمِ سین

وضعیتم شده عین اون بچه‌ای که میدونه دقیقا کدوم درس رو گیر داره و هی از اون نمره کم میاره که باعث میشه معدلش اُفت کنه و نتونه بره مقطع بالاتر... 

هربار هم برای امتحان اون درس، حسابی میخونه و تمرین میکنه

ولی وقتی میره سر جلسه 

میبینی هیچی یادش نیست!!! 

و دوباره و دوباره و دوباره مردود میشه... 

آره خلاصه 

دقیقا تو این وضعیت گیر کردم! 

چندین ساله که گیر کردم! 

اما خدایا، ای معلمِ صبور و دلسوزِ دانش آموزای خنگی مثلِ من 

میشه تو هیییییچ وقت ازم ناامید نشی؟ 

حتی اگر خودم از خودم ناامید شدم 

اما تو نشو. 

تو اجازه بده انقدددد از این امتحانت مردود بشم و باز تلاش کنم تا بالاخره با نمره‌ی کامل پشت سر بذارمش. 

و امان از این امتحان سخت 

امان... 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۰۰ ، ۱۷:۵۴
خانمِ سین