نه گفتن...
چهارشنبه, ۱۷ شهریور ۱۴۰۰، ۰۷:۴۶ ب.ظ
خب.
این چند هفته گذشته که پر از فراز و نشیب بود برام
تمرین سختی بود برای یادگیریه مهارت نه گفتن!
الان که دارم این متن رو مینویسم
پر از آشوبم، پر از نگرانی، پر از چی میشههای متعدد...
خدایا نمیدونم کار درستی کردم یا نه!
اما من به تو و شهدا متوسل شدم و یک دفعه یه راهی جلوی پام سبز شد...
خودت کمک کن تا تهش با قدرت و بدون پشیمونی پیش برم.
الان باید خوشحال میبودم، اما نیستم!
دلم یه آخیـــش از ته دل میخواد.
مثل رسیدن بالای قله کوه و دیدن کوه پایه و لذت بردن و در رفتنه این همه خستگی برای رسیدن به این نقطه.
خدایا یه آخیـــشِ از تهدل نصیبه هممون کن :')
۰۰/۰۶/۱۷