رویای صادقه؟ شاید!
يكشنبه, ۲۵ مهر ۱۴۰۰، ۱۱:۴۵ ب.ظ
چند روزه دارم اون خوابی که دیدم رو حلاجی میکنم!
چند روزه که دل تو دلم نیست که ببینم تعبیرش همونه یا نه...
چند روزه که دارم لحظه شماری میکنم سه شنبه شب بشه برم جمکران
برم با آقاجانم درد و دل کنم...
برم این بغض تو گلوم رو پیش اون بازش کنم
با اینکه قوووول داده بودم که دیگه با حوایج دنیایی و گریه و زاری نرم براش خدمت کنم.
حالا اگرم من نرم و بگم آقا دلم بدجور از این زمونه و آدم هاش گرفته،
یعنی اون نمیدونه؟
یعنی اگر به زبون نیارم...
آقا میگه خب دیگه این خانم انگار با من کاری نداره اونو به حال خودشم رها کنم.
نه جونم.
آقا تا اون فکرایی که ته مهای ذهن من رو هم میدونه...
اما آقا، چه کنم که گاهی منه عجولِ دل کوچیک، لبریز میشم و جز تو گوش شنوایی برای حرفام پیدا نمیکنم.
خدارو هزار مرتبه شکر، بخاطر وجود نازنین شما
هزاراان مرتبه شکر.
۰۰/۰۷/۲۵