گذشته ها واقعا گذشته؟
تلگرامم خیلی وقته سوت و کور شده.
گه گاهی برای مرتب کردن فایل های تدریسم میرم یه سری میزنم و میام.
امروز متوجه شدم انگار یکی بهم پیام داده!
پیامش رو باز کرد. از یه غریبهیِ آشنا یا شایدم آشنایِ غریبه بود!
نمیدونم کدوم ترکیب درست تره...
حالا بگذریم.
حرفاش برام عجیب بود. هم باورم میشد هم نه!
نمیدونستم دقیقا چی باید بگم؟
چی بگم که هم مودبانه باشه، هم منطقی باشه
و هم دل شکسته پشت سرم نباشه.
در نهایت تصمیم گرفتم هیچی نگم.
سکوت شاید بهترین جواب باشه...
فقط چیزی که مدام تو سرم وُل میخوره الان اینه که چرا اینطور شد؟؟
اصلا چرا اونطور کردم که اینطور بشه!؟
عذاب وجدان داشتم
و الان بیشتر هم شد!
چرا مدام تو دوراهیِ عقل و دل گیر میکنم؟
اصلا نمیدونم تاحالا تو چنتاش عقل برده و تو چنتاش دل!
ولی این رو هم میدونم که این دوتا بظاهر از هم جدان، اما برای هر تصمیم گیری در نهایت جفتشون دخیلن.
آره.
خلاصه گذشته ها گذشته یا بزرگ میشی یادت میره،
همش کشکه :)
یه چیزایی یا شایدم بهتره بگم؛ همه چیز تا آخرررر عمر وبال گردنته!
هر حرفت
رفتارت
و....
و امان از این نامهی اعمال پر از خالی..