یادداشت‌هایی (شاید) برای فردا :)

وبلاگ شخصیِ خانمِ سین

یادداشت‌هایی (شاید) برای فردا :)

وبلاگ شخصیِ خانمِ سین





نیمه‌ی پر لیوان

پنجشنبه, ۲۳ دی ۱۴۰۰، ۱۲:۱۲ ق.ظ

امروز روز قشنگی بود... 

یعنی از دیشب تا امشب :)

گفتم بیام یکمم از لحظات پر از تلطیفم اینجا به یادگار بنویسم 

بلاگ هام شده همش غر و نِق و گلایه... 

یکمم از لحظاتی بگم که برام ناب و لذت بخش بوده

بیا یکم نیمه‌ی پر لیوان رو ببینیم، هوم ‌؟ :)

 

روزایی که بچه ها حضوری میان، پر از جذابیت و انرژیِ مثبته برام 

اون لحظه‌ای که دارم براشون از شهدا میگم 

یا خاطره هام رو تعریف میکنم 

واونا سراپا گوش میشن و ذوق رو تو چشماشون میبینم 

یا اون لحظه‌ای که میگم خب همگی آماده، میخواییم اسم فامیل بازی کنیم و جیغ و دادشون از شدت ذوق میره بالا

یا وقتی میگم این سوال امتیازیه و حس رقابت توشون گل میکنه و بدو بدو تمرین رو حل میکنن و بعدش میگن، خانم الان یعنی من ستاره گرفتم؟

و من ذوووق میکنم از دیدن تمام این لحظات 

لحظاتی که برام آرزو بود... 

و تا همین چند ماه پیش امیدی به برآورده شدنش نداشتم و داشتم بلکل قیدش رو میزدم. 

و خداروشکر که اون روحیه‌ی تسلیم نشدنیم گل کرد و گفتم بذار یکبار دیگه تمام تلاشم رو بکنم و اگر نشد، حتما خِیرم در چیزی دیگست و میرم سراغ علایق و آرزوهایِ خاک خوردم. 

 

و الان در این لحظه با وجود تموم سختی ها و گاهی گلایه‌هام 

اما خوشحالم که این مسیر رو انتخاب کردم. 

و از خدا میخوام که در بهترین شدن، در این مسیر یاریم کنه🤲🏻

و به یکی از بزرگ ترین آرزوهام که هم راستا با همین مسیریه که دارم میرم 

اما احتمالا سخت تر و پر چالش تره، برسونه :) 

آمین، یا رب العالمین. 

 

این عکس هم باشه حُسنِ ختام این بلاگ^_^

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۱۰/۲۳
خانمِ سین

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">