یادداشت‌هایی (شاید) برای فردا :)

وبلاگ شخصیِ خانمِ سین

یادداشت‌هایی (شاید) برای فردا :)

وبلاگ شخصیِ خانمِ سین





واجبِ فراموش شده

جمعه, ۲۱ مرداد ۱۴۰۱، ۰۱:۴۰ ق.ظ

گوشیش رو داد دستم که یسری از عکس هایی که انداخته بودیم رو انتخاب کنم و برای خودم بفرستم.

لابلای عکس هایی که ورق میزدم چشمم به چنتا اسکیرین شات افتاد.

از ماجرای وابستگی‌/ دلبستگی‌ش به یه وصله‌ی ناجور خبر داشتم.

ماجرا رو تا جایی برام تعریف کرده بود که من از بابت این علاقه‌ی ایجاد شدش شماتتش کرده بودم.

این که چه حال بدی رو دو سه ساله دارم تحمل میکنم وقتی میبینم طرف با رفتار ها و حرف هاش اونو له میکنه و علنن میگه بابا ولم کن، مزاحممی، نمیخوامت! اما اون بازم پیگیرشه؛ بماند! 

نمیتونم مستقیم باهاش حرف بزنم، چون ازم دورتر از این میشه و این دوستیه چندین سالم نمیخوام بهم بخوره و تنها تر بشه و حس ناامنی کنه.

از طرفی نمیتونم دست روی دست بذارم و غرق شدنش، تو باتلاقی که خودش برای خودش ساخته رو تماشا کنم.

چه امتحان سختی!

یعنی از پسش بر میام؟!

باید چیکار کنم؟؟

بهش میگم مردِ زن داره! میگم قیافه نداره! تو به چیه این دل خوش کردی؟؟ 

میگه جذبِ شخصیتش شدم ؛ بعدم علاقم بهش اونطور که تو فکر میکنی نیست.

خدایا! باورم نمیشه این دختر همونیه که من چندین ساله میشناسمش.

چرا داره خودش رو گول میزنه؟ چرا داره لگد میزنه به بختش؟! اصلا گورِ بابای بخت!

چرا داره همچین اشتباهی رو مرتکب میشه! 

خدایا!  یه راهی جلویِ پام بذار که از یه دری وارد بشم که کار ساز باشه و بتونم امر به معروفی که به گردنمه رو انجام بدم و از همه مهم تر نجاتش بدم از این عذابی که داره میکشه. 

تو آخرین زیارت ابا عبدالله، موقع وداع نمیدونم چیشد به زبونم چرخید و گفتم: یا اباعبدالله تو برای امر به معروف شهید شدی، کمکم کن منم به قدردانیِ سختی و رنجی که شما به جون خریدی تا امت اسلام رو اصلاح کنی، منم در حد و ظرفیتم  از امرانِ به معروف باشم.

از وقتی برگشتم، نمیدونم خیاله یا واقعا آقا نظر کردن که بیشتر از قبل انچامِ این واجبِ فراموش شده برام اهمیت پیدا کرده

(حالا البته نکه تونسته باشم کامل انجام بدم توموقعیت هایی که قرار گرفتم، اما لااقل نسبت به قبل بی تفاوت نیستم)

حالا اما تو این مورد، اینکه بخوام به عزیزترین کسم یه همچین موضوعی رو گوش زد کنم، سخته خیلی سخته... اگر بجای اینکه ابروش رو درست کنم، بزنم چمش هم کور کنم چی؟ اگه کلا دل ازم بکنه و دیگه باهام حرف نزنه چی؟ اگه بدتر لج کنه چی؟ اگه... اگه... 

 

وای خدایا، دستم به دامنت، خودت کمکم کن این گره‌ی کور رو یطوری بتونم بازش کنم. 

پ. ن: از شما دوستانم هم التماس دعای ویژه دارم 😔

اصلا شما جای من بودید چیکار می‌کردید؟ 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱/۰۵/۲۱
خانمِ سین

نظرات  (۲)

مهمترین چیزی که باید بدونیم اینه که نباید انتظار داشته باشبم با یه جمله کل معادلات طرف مقابلمون بهم بریزه . اینجور مسائل نیازمند صبر و دقت در "ناخودآگاه" طرف مقابله ...

و خب البته کار هر کسی نیست . اگر بلد نیستیم لزومی نداره حتما یه کاری بکنیم .

پاسخ:
بله، اصلا اصل امر به معروف و نهی از منکر زدنه تلنگره. حالا طرف میخواد گوش بده یا میخواد همون راهِ کجِ قبلی رو ادامه بده. با تیکه‌ی آخر حرفتون مخالفم، بالاخره نباید بی تفاوت بود ‌و آدم هرکاری که از دستش برمیاد باید انجام بده! مخصوصا که اگر اون فرد براش عزیز باشه و نتونه غرق شدنش رو تحمل کنه!
 

وقتی میگید امر به معروف ، گویی که یک نگاه از بالا به پایین دارید ؛ اما شما باید همتراز او بایستید و با او همدل باشید . باید جایی بایستید که با چشمان او به ماجرا بنگربد ، نه با چشمان خودتان ...

نکته دیگر هم اینکه کاری نکردن بهتر از کار اشتباه کردنه . آخرش نشه دوستی خاله خرسه !

پاسخ:
اوهوم، قبول دارم که باید اول خوب درکش کنم و اینکه کاری نکنم که بدتر بشه (البته توی متنمم مشخص بود این موضوع) برای همین علاوه بر اینکه اینجا طبق معمول نوشتم تا سبک تر بشم، خواستم که از دیگران هم کمکی بگیرم که ببینم اگر کسی جای من بود تو این موقعیت چطور این کار رو انجام میداد...
در هرصورت ممنونم از وقتی که گذاشتید و نظر دادید 🙏🏻🌿

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">