آخرش قشنگه:)
يكشنبه, ۱ آبان ۱۴۰۱، ۱۱:۵۱ ب.ظ
بهش میگم خیلی استرس دارم ...
میخوام ادامه ندم، حس خوبی ندارم..
بهم میگه اینقدر منفی بافی نکن، آروم باش!
اتفاقی نیوفتاده که!
آخرش هرچی بشه قشنگه، مگه اون خوابی که دیدی رو برام تعریف نکردی؟
مگه تعبیرش برات صاف و مشخص نیست ؟
پس از چی میترسی، خودتو بسپار بخدا.
اون برات بد نمیخواد، نه رو هم هر وقت بگی دیر نمیشه:)
اما نمیدونم چرا از جدی شدنِ هر ماجرایی میترسم.
انگار ترس از موفقیت و رسیدن دارم. عجیبه برای خودمم اما واقعیه انگار!
در هر صورت التماس دعایِ فراوان، به قول خانمِ حکیمزاده کثیر کثیر:)
( چقدر یهو دلم برای بچه های شیفت تند شد🥲)
۰۱/۰۸/۰۱
ما تو دنیایی زندگی میکنیم که از دست دادن عزیزانی مثل پدر و مادر و خواهر و برادر و دوستان ، داخلش یه چیز عادی و روتینه که واسه همه اتفاق میفته . هر چیر دیگری قطعا از این ها تلخ تر نیست ...