یادداشت‌هایی (شاید) برای فردا :)

وبلاگ شخصیِ خانمِ سین

یادداشت‌هایی (شاید) برای فردا :)

وبلاگ شخصیِ خانمِ سین





اربعینِ عاشقی

دوشنبه, ۳۰ آبان ۱۴۰۱، ۰۳:۵۸ ب.ظ

راستش را بخواهید، مرا این چند روز ول کنند 

میخواهم فقط گریه کنم ..

قرار بود هفته‌ی بعد، بعد از گذشت سه هفته‌ ببینمش..

راستش خیلی ذوق داشتم و داشتم برنامه ریزی میکردم ...

اما، امروز پیام داد که : الماسِ من صبرت را زیاد کن .

نگران شدم. چرا یکدفعه همچین حرفی زد ؟

پیامک دادم‌، چه شده ؟ آنلاین شد و ‌‌‌‌‌‌گفت قرار است به ماموریت بریم ..

حداقل چهل روز طول می‌کشد.

مرا میگویی، انگار غم عالم آمد روی دلم...اخر ابن چه تقدیری‌ست.

چرا باید این همه مدت کیلومتر ها از هم دور باشیم ... تازه جایی که آنتی به اون صورت ندارد...

قلبم میخواست از جا کنده شود ... دلم برایش حسابی تنگ شده ....

فکرم به شدت مشغول شد..

که تازه این اول ماجراست... اصلا من طاقتش را دارم؟ میتوانم ماه ها دوری را تحمل کنم ... چقدر سخت است ...چقدر امتحان بزرگی‌ست از من ...

خودش اسمش را گذاشته «اربعینِ عاشقی». 

خدایا کمکم کن . 

 

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱/۰۸/۳۰
خانمِ سین

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">