[بوی بهبود ز اوضاع جهان میشنوم]
حس میکنم همه چیز داره رو براه میشه:)
چون بارها و بارها، وقتی تو زندگیم به میمیم مطلق رسیدم
یکدفعه همونجا نقطهی عطفی شده برام
که رفتم سمت ماکزیمم :)
حالا نسبی و مطلقش اصلا مهم نیست!
مهم تغییرست.
تغییرِ اتمسفر و جووی هست که حس میکنی توش گیر کردی و داره خفت میکنه!
هم خوشحالم،
هم نگران.
اما دیگه میدوووونم، انقدر خدا خوب میچینه
که باید تمومِ این تلخی ها که پشت سر میذاشتم و خواهم گذاشت،
که بشن عامل رشدم.
و بشن تجربه.
و خدایا تو بهترین معماری و خوووب میسازی، طوری که با هیچ سیل و زلزله و بورانی خراب نشه.
و همواره در دلِ هر سختی
در دلش ها!
نه بعدش ...
برام آسونی قرار دادی:)
پس الحمدالله رب العالمین🌱🤍
ببخش منو که گاهی یادم میره، تو خدایِ ناممکن هایی
درحالی که من برای ممکن هایِ زندگیم دلواپسم.
و این دعا هم که از همکارِ مهربونم (به معنای واقعی) یادگرفتم باشه حسن ختام این بلاگم، که میگفت :
خدایا آگاهی را روزیِ نه هر روز، بلکه ها لحظمون قرار بده.
که اگر آگاهی باشه
صبر هست..
ایمان هست..
تقوا هست..
مهربونی و گذشت هست..
و و و
:)
و هر چیز بد و منضجر کنندهای با عدم آگاهی شکل میگیره.