یادداشت‌هایی (شاید) برای فردا :)

وبلاگ شخصیِ خانمِ سین

یادداشت‌هایی (شاید) برای فردا :)

وبلاگ شخصیِ خانمِ سین





خطوطِ کفِ دست

شنبه, ۲۸ اسفند ۱۴۰۰، ۱۰:۱۶ ب.ظ

"الحمدالله علی کل حال "

از دیروز که از جمکران برگشتم، بطرز شگفت انگیزی حالم رو به بهبود رفت. 

فکر نمیکردم که نزدیک عید پزشکی پیدا شود و هنوز تعطیل نکرده باشد و فکر به همین بیشتر مضطربم میکرد...

دیروز با بغض به دوستم، خانمِ موسوی (که مومن ترین خانمی‌ست که طیِ این چند سال دیدم) گفتم: حالا دمِ عیدی دکتر از کجا پیدا کنم؟

گفت:دختر! دکتر میخواهی چیکار؟؟

دکتر همین‌جاست!

از خجالت سرم را پایین انداختم...

 

حال در کمال ناباوری، دکتری خوش نام پیدا کردم و رفتم. 

 وارد اتاق که شدم روی صندلیِ معاینه نشستم و شرح حالم را گفتم. 

دکتر از جایش بلند شد و گفت :دخترم کفِ دستت را ببینم؟

دستم را برگرداندم. تا نگاهی انداخت  زد وسط خال و گفت شما دختری فوق العاده کمال طلب و احساسی هستی و بعد با کمی خنده رو به پدرم کرد و گفت  از آنهایی که وقتی می‌گویند برو کلاه بیاورد، سر هم می‌آوری، و ریشه‌ی این بیماری هایی که می‌گویی برمی‌گردد به حالِ دورنی‌ات.. 

در دلم گفتم، دکتر زدی به هدف. کمال طلبی چیزی‌ست که سال هاست با آن دست و پنجه نرم می‌کنم و اخیرا خیلییی تلاش می‌کنم که به خیلی چیز ها گیر ندهم اما خب...

و در نهایت کلی توصیه کرد که باید به تمامِ مقدسات قسم بخوری که لب به پنیر نزنی، سوس و فست فود اصلا، کافئین و هرچیزی که کافیین دارد برایت سم است (تصویرِ دنیایِ بی شکلات برای منی که عاشق شکلات و هر خوردنیِ شکلاتی هستم سخت است:'(. ) و درنهایت چند قرص آرام بخش نوشت و گفت مجدد چند روزِ بعد برای معاینه بروم مطلب. 

 

وقتی به خانه برگشتم، به کفِ دستم نگاه میکردم و باخودم میگفتم: الله اکبر از بزرگیِ خدا که خطوط دستِ هر نوع شخصیتی را به شکلی متفاوت آفریده.

 

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۰/۱۲/۲۸
خانمِ سین

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">