یادداشت‌هایی (شاید) برای فردا :)

وبلاگ شخصیِ خانمِ سین

یادداشت‌هایی (شاید) برای فردا :)

وبلاگ شخصیِ خانمِ سین





"از آدما یه خوبی میمونه و یه بدی"

اینو هممون از مامان بزرگ و بابابزرگ‌هامون شنیدیم. 

یعنی در کل زیاد شنیدیم. 

اما من میگم، از آدما، آخرین تصویری که تو ذهنت کاشتن میمونه.

مثلا آخرین تصویری که از بااخلاق‌ترین استادمون تو خاطرم مونده رعایت شدیـــد حق الناسه، تا حدی که تنها استادی بود که وقتی میخواست از کلاس بره بیرون حواسش همیشه بود که تخته رو تمیز کنه تا استاد بعدی به زحمت نیوفته، یه موقع هم که ما هنوز داشتیم می‌نوشتیم، می‌نشست بدون اینکه چیزی بگه منتظر میموند، منم چون همیشه جز آخرین نفراتی بودم که داشتیم همچنان جزوه مینوشتم (از بس که تایم کلاس با دوستم حرف میزدیم و میخندیدیم) میگفتم استاد، شما برید، من پاک میکنم، خیالتون راحت.

یا مطمعن میشد کلاس خالی شده برق هارو خاموش می‌کرد، بعد میرفت. 

همین عمل سادش، خوووب تو حافظم نقش بسته، طوری که هر وقت تدریسم تموم میشه حواسم هست که تخته رو پاک کنم و برق هارو خاموش کنم بعد از کلاس بیام بیرون، و میدونم هربار که این کارِ بظاهر ساده ولی حق الناس رو رعایت میکنم  اون استادمم تو ثوابش شریک میشه :)

یا یکی از اقواممون که خیلی دوستش داشتم و در اثر تصادف از دنیا رفت.(روحش شــ🖤ـاد) 

آخرین تصویر و پررنگ ترین خاطره‌ای که ازش تو ذهنم مونده این بود که می‌گفت شبا نشسته آب بخور، و من هرررر بار که شب‌ها میخوام آب بخورم، یادش میوفتم. یعنی مدام یادش تو ذهنم زنده میشه. 

آه 

امیدوارم

وآرزو دارم

یه روزی‌ام که من نبودم، آخرین تصویری که از خودم تو ذهن بقیه جا گذاشتم خوب باشه یا لااقل یه کار کوچیک و مثبتی‌ام که شده از خودم به یادگار بذارم و بعد برم. 

🤲🏻

"‌مهم این است که باور داشته باشیم که آمده‌ایم تاثیر بگذاریم و تغییر بدهیم؛ نیامده‌ایم که فقط «باشیم» و بودنی بدون شدن را تجربه کنیم!" 

|نادر ابراهیمی|

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۰۰ ، ۱۹:۲۸
خانمِ سین

میگفت

ینی چنتا از کارهایی که تا حالا انجام دادیم خالصانه با نیته قربة الی الله بوده؟!

نکنه یه روز به خودمون بیاییم ،ببینیم همش با نیته «قربة الی رضایته نفسیه» بوده!

خدایا نکنه یه روز به خودمون بیاییم ببینیم هیچ توشه ای برای سفرمون نداریم!

|| آ خدا، منِ ریاکار رو که هر قدمی تاحالا برات برداشتم برای همش ازت یه تشویقی هم خواستم آدم کن... 

آدمم کن 

آدم...||

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۰۰ ، ۲۳:۰۹
خانمِ سین

------------------------------------------------------

هوای روی تــو دارم نمیگذارندم

مگر به کوی تو این ابرهـــا ببارندم

چه باک اگر به دلِ بی ‌غمان نبردم راه

غم شکسته ‌دلانــم که میگسارندم

--------------------------------------

یه نامه‌ی بلند بالا طلبت خوب؟ :')

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۰۰ ، ۱۰:۵۳
خانمِ سین

 

کوفه خشکسالی شده بود،رفتند پیش علی(ع)،گفتند چه کنیم؟

گفت: بروید پیش حسین (ع)،بگویید دعا کند.

حسین دعا کرد و باران آمد.

گفتند جبران میکنیم..راست گفتند، جبران کردند..

آن هم چه جبرانی.

 

روضه شب زیارتیه ارباب💔

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۰۰ ، ۰۰:۵۸
خانمِ سین

با تجربه‌ای که تو این چند وقته دارم

دارم بلکل حسن‌ظنم رو از دست میدم... 

همش حس میکنم میخوان سرم کلاه بذارن... دارن بهم دروغ میگن...دارن ازم سوءاستفاده میکنن! 

البته که همه رو نمیشه با یه چوب زداا :)

اما یطوری این چند وقت بهم دروغ گفته شد که دیگه دست خودم نیست، نمیتونم به کسی اعتماد کنم! 

هووووف

بخوای بری دنبال رویاهات و مستقل شدنت یطور باید بها بدی 

نری هم یه عمر خودت رو سرزنش میکنی... 

زندگی کردن هم خسته‌ها!!! 

خیلی این چند وقته تحت فشارم... من در کل آدم ساده‌ای‌ام از اینا که زود گول میخورن... از اینا که فک میکنن همه مثل خودشون نیتهاشون پاک و صاف و سادست... از اینا که فک میکنن همه عین خودشون زیر و روشون یکیه!

هوووف... 

دارم به داشتنه بندِ "پ" فکر میکنم... به اینکه فلانی نه دوییده... نه زحمتی کشده.. نه حتی به قولِ قدیمی ها عرق جبینی ریخته...

با همین بند رَهِ صدساله رو یه شبه طی کرده و من باید حالا حالا ها بدوعم تا به اون برسم... 

یا حتی به قولِ یه بنده خدایی چه بسا خودم رو شرحه شرحه کنم تا شاااید به اون برسم 

(البته میدونم اینا همششش ظاهرِ ماجراست اما واقعه زور داره برام!) 

بگذریم... 

خدای آدم‌هایی که جز تو پارتی‌ای ندارن شکرت 🙂🤲🏻

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۰۰ ، ۱۱:۲۴
خانمِ سین