[هرجا رَوَم تو سایهای از منی...]
خب راسش از اول قصدم بود که تو این وبلاگ نامه هایی که برای تو* مینوشتم رو بذارم و یه روزی که بودی :)
بدم تا نامه های بی مقصدم رو بخونی...
اما از اون روز دیگه دست و دلم به نوشتن برات نرفت
اما امشب که باز زُل زده بودم به صفحه گوشیم و آهنگ آرامِ من رو گوش میدادم، یه لحظه عمیقا دلم میخواست بودی... و این آهنگ رو برات میفرستادم و ازت میخواستم عمیق گوشش بدی، چون انگار بند به بندش حسِ منِ به تو... هوف!
دیدی وقتی یکی که برات خیلی عزیزه یه موزیک میفرسته چندین و چند بار گوشش میدی و یه طور خاصی قلبت رقیق میشه :')
ولی دلم میخواد من اولین کسی باشم که این حس رو باهاش تجربه میکنی...
[رقیق شدن قلبم از تصورِ این لحظه]
یادمه چندین ماه پیش که برای اولین بار دلم خواست که برات نامهای بنویسم
که شاید کمی دلم آروم بگیره، بعد از نوشتنش به قدری حس سبکی کردم که انگار تو واقعا تمومِ مدت کنارم بودی و اون حرف هارو می شنیدی و با چشمای مهربونت بدونِ اینکه لب از لب برداری جوابم رو میدادی...
به همین خاطر امشب دلم خواست که باز برات بنویسم، راسش حرفمم نمیاد
ینی میاداا! اما نوشتن/تایپ کردنش برام سخته... اما دلم میخواد تو نگفته همشون رو بفهمی و حس کنی، میتونی دیگه؟ :)
هووف... ینی الان کجایی؟؟ توام به من فکر میکنی؟ تو خیالت باهام حرف میزنی؟ تو دلتنگی هات جایی هم برای من داری؟
[آه از این انتظار...]
آغوشِ تو پناهِ طوفانِ من
جان میدهد به جآنِ تو، جآنِ من..
چشمانِ من کنارِ دنیایِ تو
فقطْ تماشایِ تو
تو آرزو، تو.... :)
آره جونم، داشتم میگفتم که بند به بندِ این شعر و موزیک حرفِ دلمه انگار :)
یادمه چند شب پیش که بلوتوث گوشیم به ماشین وصل بود و موزیک میخوند، یهو رسید به این آهنگ... دلم تنگ شد.
خواستم که استوریش کنم... اما گفتم نه! این رو فقط باید با تو به اشتراک بذارم، فقط تو *... چرا باید نتِ بقیه هدر بره 😅 و در آخر درک نکنن حسِ منو.
آره خلاصه، بعضی چیزا باید انقد نآب بمونه، تا یه روزی با اونی که لایقشه تجربه کنی...
نباید تکراری بشه، نباید اسرافشون کرد... قبول داری؟
.
نورِ من... مراقب خودت باش... تو امانتِ منی دستِ خودت:) ✨
شبت بخیر، غمت نیز 🤍