یادداشت‌هایی (شاید) برای فردا :)

وبلاگ شخصیِ خانمِ سین

یادداشت‌هایی (شاید) برای فردا :)

وبلاگ شخصیِ خانمِ سین





۱۴ مطلب در مرداد ۱۴۰۰ ثبت شده است

 دلم گرفته مرتضی ...

دلم گرفته ...

این همه چراغ توی این شهر هیچ کدوم چشمامو روشن نمی کنه ...

این همه چشـــم توی این شهر ، مرتضی هیچ کدوم دلمو گرم نمی کنه!

مرتضی اینجا همه می دون که زنده بمونن، هیچ کس نمی دوعه که زندگی کنه. این شهر همش شده زمین دیگه آسمونی نداره این شهر ،

من دلم آسمون می خواد مرتضی

آسمون ...


پ.ن:خب آره، یکی از  فیلم‌هایِ موردعلاقم که از دیدنش هرگز سیر نمیشم "خداحافظ‌رفیقه". 

تازه گاهی که دلم میگیره، مثلِ این روزا، این دیالوگش رو باخودم زمزمه میکنم و گاهی یه اشکی هم میریزم که دلم قدری سبک بشه. 

اما میدونی، دیروز که داشتم به بلاگ‌هایی که تا الان اینجا نوشتم نگاه میکردم یهو دیدم دختر! چقدر راجب دلتنگی نوشتم و گفتم و بازم جا دارم که چندین و چند پست دیگم راجبش بنویسم! انگار تمومی نداره... 

میدونی گاهی یه حس هایی میاد سراغت که آره، بی دلیل هم نیست بنا بدلیل یسری شرایط و اتفاقاتیه که برات افتاده یا داره میوفته... 

و نکته‌ای که وجود داره این هست که، حالا تو هرچقدر بخوای این حس و حالت رو با یکی در میون بذاری که بلکن قدری سبک شی و حالت خوب بشه، میبینی نه! خوب که نمیشه هیچ این زخمه بیشتر دهن باز میکنه و ترو بیشتر آزار میده. 

پس میخوام دیگه اینجا هم درموردش پستی نذارم.

بیا خودمون رو بزنیم به اون راه، شاید این بهترین راه باشه،هوم؟:)

ولی این شبا بیایید بیشتر و عمیق‌تر و از ته‌دل‌تر برای افزایش فهم و آگاهی و امادگیمون برای فرج دعا کنیم. 

بیایید ما عینِ مردم کوفه نبا‌شیم که کلی نامه بنویسم و دعا کنیم امامِ زمانمون بیاد و وقتی اومد،(که این دفعه از این خبرا نیست!) ما اصلا قادر به تشخیص حق از باطل نباشیم و پشت اقامون رو خالی کنیم... 

 

[🎥خداحافظ‌رفیق]

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۰۰ ، ۲۳:۳۲
خانمِ سین

آقا معلم(محمدرضا شعبانعلی) یه روز پرسیده بود:

کدام یک مقدس‌تر است؟!

عقل، ایمان یا امید؟!

بعدش میگه:

"عاشقانه ایمان دارم که امید مقدس‌تر است.

چرا که درخت امید دیر یا زود میوه‌ی عشق و ایمان را نیز به بار می‌نشیند. اما ایمان و عشق بی امید، جز زخمی بر روح جامعه بر جا نمی‌گذارد. "

پ.ن: این متن رو دیشب یه کسی استوری کرده بود، اولش که سوال‌ش رو دیدم با خودم گفتم معلومه که عشق مقدس‌تر! 

اما وقتی زدم استوریِ بعدی و جوابشون به این سوال رو خوندم؛ دیدم عه آره، درست میگن... 

امید از همه چیز مقدس تره و مایه حیاتِ جامعه و بشره! 

و این روزا... چقدر بهش نیاز داریم برایِ ادامه دادن:')

 

اِلهی عَظُمَ الْبَلاءُ 

 وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ

انْقَطَعَ الرَّجآءُ... 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۰۰ ، ۱۴:۳۶
خانمِ سین

اومدم تنهایِ تنها

من همون تنهاترینم؛

اومدم تو این غریبی

زیرِسایتون بشینم... 
اومده دوباره اون که

بیقرار و سر به زیره؛

همه‌ی حاجتش اینه پای پرچمت بمیره ... 
اومدم با آه و گریه این قشنگترین سلامه؛

همه‌یِ دار و ندارم اشکِ رویِ گونه‌هامه!

از خودم گلایه دارم منو از خودم جدا کن ... 

روم سیاهه یابن‌ الزهرا تو برای من دعا کن…

 

[خدایا این حالِ خوبِ بین شیفت رو ازم نگیر:')]

اما باید یه بلاگِ اختصاصی درمورد این شب‌ها و حس و حالش بنویسم تا یادگاری بمونه :) 
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۰۰ ، ۲۲:۱۴
خانمِ سین

 

میگن تکون دادنِ دل از جایِ خودش 

سخت‌تر از تکون دادنِ کوه از جایِ خودشه!

یعنی چی که ۱۴٠٠ سال گذشته...

این دلِ شما رو چی تکون میده؟

شما برایِ مامان و بابات این کار رو میکنی؟

۱۴۰۰سال سیاه میپوشی؟ گریه میکنی؟

 

- چه کسی می‌تواند دلیل اشک‌مان باشد ولی عذابمان نه! 

جز حسین ؟

پس:
تحویل می‌گیریم سال را به‌وقت محرم..
..حَوّل قلـُوبَنا بِبُکاءِ عَلَی الحُسَین؛
بسم‌الله... 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۰۰ ، ۱۹:۲۵
خانمِ سین

گاهی دلت میخواد بی خبر و بی صدا بذاری و بری 

و بعد همونقدر بی خبر برگردی 

ببینی اصلا کسی متوجه نبودت شد؟

دل تنگت شد...

تا برگشتی ذوق کرد تا بپره تو بغلت و بگه هی کجا بودی تو دختر؟ دلم برات یه ذره شده بود.

اینجاست که فرقِ بینِ آدم های واقعی و فیکِ زندگیت رو میفهمی. 

اونیکه جلو چشمشی و حالا این وسط مسطا یه سراغی هم ازت میگیره که کارِ شاقی نکرده!

اونیکه بی هوا سراغت رو میگیره... اونه که واقیعیه!

از من می‌شنوی بقیه رو بریز تو یه پاکت و ساعت نه بذار دمِ در آشغالی ببره؛) 

انقدر دورت رو خلوت کن تا تهش یکی دوتا آدم حسابی بمونه برات.

از اونایی که میتونی کنارشون خودت باشی، رو حرفشون و بودنشون حساب کنی...اره میدونم لابد الان داری با خودت میگی، مگه همچین آدمی هم پیدا میشه تو این آشفته بازار؟

منم میگم خب پیدا نشد؟ خودتو عشقه.

خودت بمون پایِ خودت.

خودت بشو سنگِ صبورِ خودت.

اگه هیچ کس بهت وفادار نموند!

تا از جلو چشمشون رفتی پاک فراموشت کردن و نگفتن این کی بود، اصلا کجا رفت؟

توام بیخالشون شو، هوم؟

(میگم دارم میرم، شاید برای همیشه! و برام دست تکون میده! زیبا نیست؟) 

سِر شدنه بعد از نشنیدن جمله‌هایی که متنظرشون بودی، بهت این قدرت رو میده که دیگه با همه عینِ یه رهگذر برخورد کنی، نه از بودنشون ذوق کنی و دلت قنج بره... نه از نبودشون دنیا رو سرت آوار بشه و نایی برای ادامه دادن نداشته باشی. 

آره خلاصه.

به قولِ جانان:
در بیشتر مواقع همونی‌ام که می‌گن:
از دل برود هرآنکه از دیده برفت…
نهایت تو دلِ سه نفر بمونم که خانوادمن. :)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۰۰ ، ۱۵:۴۱
خانمِ سین